یک خبر کوتاه و هزار حدیث ناپیدا

 مملکت آنلاین، وقتی فایل صوتی تاریخ شفاهی دولت قبل، به رسانه‌ها درز کرد بیشترین هجمه بر صحبت های محمدجواد ظریف وارد شد؛ جایی که وزیر امور خارجه اسبق ایران روسیه را به کارشکنی در انعقاد  توافق نامه برجام متهم می کرد.

اینکه چگونه و به چه دلیلی آن فایل منتشر شد بماند برای اهل فن آن، اما محتوای آن را با خبری که امروز در رسانه ها منتشر شده است تطبیق دادم و در دلم به محمدجواد ظریف خدا قوت گفتم او که در دولت قبل هم سردار مذاکرات لقب گرفت هم متهم به تمایلات به توافق با غرب!!

خبر کوتاه و تعجب آور و تعامل برانگیز است و در آن وزیر خارجه روسیه تاکید کرده روند فعلی تحریم‌ها که توسط ایالات متحده آغاز شده است، به هیچ وجه نباید به حق ما برای همکاری آزاد و کامل تجاری، اقتصادی و سرمایه‌گذاری و همکاری فنی-نظامی با ایران لطمه بزند.

«سرگی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، روز شنبه، ۱۴ اسفندماه، خبر داد که کشورش از آمریکا ضمانت کتبی خواسته است که تحریم‌ها بر سر اوکراین بر روابط مسکو با تهران ذیل توافق موسوم به برجام اثر منفی نداشته باشد.»

 لاوروف که خود در کنار ولادیمیر پوتین از جمله اهداف تحریم‌های گسترده بر سر تهاجم به اوکراین بوده به خبرنگاران گفته است که روسیه خواهان ضمانت کتبی از آمریکا در این زمینه است.

او گفت: “ما ضمانت می‌خواهیم که این تحریم‌ها [ی اوکراین] به هیچ شکل بر مناسبات اقتصادی و تجاری ما [با ایران] که ذیل برجام قید شده است اثر نگذارد.”

اما همچنان که در بهت تجزیه و تحلیل خبر بودیم یک توییت از علی نادری مدیر عامل خبرگزاری دولتی ایرنا اوضاع را پیچیده تر کرد.

علی نادری نوشت: واقعیت ماجرا این است، چین و روسیه برای آینده روابط اقتصادی با ایران، از آمریکا خواستار تضمین معتبر کتبی شده‌اند.

در یادداشت قبل نوشته بودم که ایرانی معروف است به هنرمندی و مدت هاست در عرصه سیاست،مردان هنرمند سیاستمداری نداشتیم تا بتوانند حق کشورمان را احقاق کنند. خبرهای امروز ناخودآگاه نام محمدجواد ظریف را به یادم آورد؛ کاش او به جای وزیر امور خارجه رییس جمهور بود که به پای حسن روحانی و اقدامات ناکارآمدش نسوزد.

در زندگی نامه مصدق بخش جالبی وجود دارد که خواندن آن خالی از لطف نیست. بعد از ملی اعلام شدن صنعت نفت و ارجاع اختلاف ایران و انگلستان به دادگاه لاهه در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیین شده بود،  دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست.

قبل از شروع جلسه، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صندلی نشست.

جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند، اما پیرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد.

جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای نماینده انگلستان نشسته اید، جای شما آن جاست. کم کم ماجرا داشت پیچیده میشد و بیخ پیدا میکرد که مصدق بالاخره به صدا درآمد و گفت: شما فکر میکنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیس کدام است؟

نه جناب رییس، خوب میدانیم جایمان کدام است اما علت اینکه چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند برجای دیگران نشستن یعنی چه؟

او اضافه کرد که سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه سرزمین آنان ...

سکوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایان سخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت.

با همین ابتکار و حرکت، عجیب بود که تا انتهای نشست، فضایرجلسه تحت تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محکوم شد.

انتهای پیام/

ارسال نظر