در مکتب حاج قاسم، مذاکره خود عرصه ای جهادی است

میدان و دیپلماسی، کدام استراتژی هزینه کمتر یا برد بیشتری دارد؟

* حسین توسلی امجد - مدیرمسول نشریه مستضعفین

میدان و دیپلماسی، کدام استراتژی هزینه کمتر یا برد بیشتری دارد؟

انتشار سخنان آقای محمدجواد ظریف که به تعبیر همان فایل مردی ست که آن سوی دولت را می داند، در کنار تمام سیگنال های پنهان و آشکار خود بیان گر یک موضوع مهم است. وجود دوگانگی گفتمانی در ساختار حاکمیت جمهوری اسلامی، مسئله ای که در طول سال های پس از انقلاب باعث فرصت سوزی های بی شمار برای مردم و حاکمیت شده. اگر گفتمان رایج حکومتی ایران را یک پیوستار در نظر بگیریم، در یک سوی این پیوستار گفتمان مقاومت قرار گرفته که نماینده آن در این فایل صوتی سردار شهید قاسم سلیمانی است و نقطه مقابل آن، گفتمان تعامل است که دکتر ظریف به نمایندگی از این تفکر به خوبی ابعاد و زوایای آن را تبیین می نماید.

صرف نظر از این که کدام یک از این دو نگاه درست است نخست باید این نکته را برای مخاطب روشن سازیم که کشور در سال های پس از دفاع مقدس به طور مداوم در حال دست به دست شدن بین اشخاص منتسب به این دو گفتمان بوده و هر گاه شخصی از طیف مقابل زمام امور را به دست گرفته، تمام راه طی شده گروه قبلی را بازگشته و از نو مسیر جدیدی را آغاز نموده و این حرکت رفت و برگشتی به مرور زمان به صفر میل می کند، تا جایی که رسانه های مخالف نظام این نظریه را مطرح می کنند که ایران 42 سال است هیچ پیشرفت و حرکت رو به جلویی نداشته.

ما حصل بررسی فوق این است که مادامی که نقشه راه واحد و استراتژی ثابتی در قبال مسائل مهم اتخاذ نشود ما همچنان درگیر یک حرکت آونگی خواهیم بود و رشته های هر گروه توسط گروه بعدی پنبه می شود و نتیجه آن ایجاد تصویری از حاکمیت بی عمل و متوقف برای مردم است.

اما در ادامه برای این که بدانیم اتخاذ کدام استراتژی هزینه کمتر و برد بیشتری دارد به مرور کوتاهی بر عملکرد نمایندگان آن ها در صوت فوق می پردازیم.

حاج قاسم سلیمانی، یک نظامی بلند پایه که اندیشه او در قالب مکتب حاج قاسم برای مردم شناخته شده است. او تحصیلات آکادمیک در تراز بسیاری از بزرگان هم رده خود ندارد، اما بیش از چهل سال در راس یکی از اثر گذارترین مجموعه های نظامی جهان (سپاه پاسداران) ایفای نقش گرده.

حاج قاسم بر خلاف تصور بسیاری از مردم فردی با زندگی مخفی و رازآلود نبود، او یک فرمانده میدانی و در میان مردم بود، میز کار او دقیقا در صحنه پیکار برپا می شد و نقش فرماندهی او در کارزار نه امر و نهی که امامت بود، یعنی خود پیشاپیش نیروهایش، آن ها را به ادامه راه خود و پیروی از قدم هایش تشویق می کرد. مشغله های کاری و حضور مستمر در عرصه نظامی و امنیتی او را از مردم جدا نکرده بود و زندگی او همگن و گره خورده با جمهور مردم بود.

قاسم سلیمانی پس از پایان دفاع مقدس خود را از جهاد بازنشسته نکرد و هرکجا و هر زمان که در عرصه ای نیاز به حضورش احساس می شد حاج قاسم در آن ساحت آماده به خدمت بود. وی با عملیاتی کردن تئوری دفاعی امیرالمومنین مبنی بر زمین گیر کردن دشمن در سرزمین خودش و جلوگیری از نزدیک شدن او به مرزهای خودی خطوط دفاعی کشور را به هزاران کیلومتر جلوتر منتقل کرد و تروریسم مهاجم و سازمان یافته ی داعش و القاعده را فرسنگ ها دورتر از ایران زمین گیر و سرانجام خنثی نمود. اما نبوغ او محدود به عرصه نظامی نیست، او در امر سازماندهی و مدیریت مردمی صاحب سبک است، که نمود بارز آن را می توان در جبهه واحد مقاومت اسلامی به نظاره نشست. سردار سلیمانی با تنیدن کالبدی واحد از نیروهای چندملیتی مقاومت، سازمانی یکپارچه با کارکرد رزمی، جهادی و فرهنگی را خلق کرد که در هر کشور با نام متفاوتی شناخته شده اما مغرمتفکر و شبکه عصبی واحدی دارد. این سازمان یافتگی در عین یکپارچگی در تصمیم، پراکندگی جغرافیایی و قومی وسیعی دارد و شبکه های جاسوسی دشمن را در شناسایی و نفوذ به خود دچار سردرگمی کرده که به حق می توان آن نمونه ای از بدیع ترین شبکه سازی های ساختاری دانست.

امروز دشمن در سوریه شیطنت می کند و پاسخش را در یمن می گیرد، تلافی خرابکاری عراق در لبنان صورت می پذیرد و پاسخ جنایت در ایران را باید در شمال عراق به انتظار بنشید، به عبارت دیگر حاج قاسم با گسترش اقلیمی و ملی جبهه مقاومت، سیستم امنیتی منسجم دشمن را دچار تزلزل و آسیب پذیری نموده است. همین نابغه نظامی امنیتی در زمان سیل خوزستان که می رفت تبدیل به یک بحران ملی شود وارد شده و با همراهی رزمندگان عراقی و به کارگیری پتانسیل موکب های اربعین، یک تهدید بزرگ را مرتفع می کند.

در مکتب حاج قاسم هیچ عرصه ای نباید برای حضور دشمن خالی رها شود و محور رفع تهدیدات در این گفتمان خود مردم هستند. تشکیل هسته های مقاومت مردمی، بسیج مردم علیه حوادث و پشتیبانی مردم محور از رویداد بزرگ اربعین حسینی حاکی از متکی بودن مکتب حاج قاسم به آحاد مردمیست که اگر به درستی هدایت شوند ناممکن ها را ممکن می سازند. این حضور همه جانبه علاوه بر رفع بسیاری از خطرات باعث می شود که هزینه های ایستادگی و مقاومت بین اقشار مختلف مردم توزیع شود و از فشار طاقت فرسا بر یک طبقه خاص جلوگیری شود.

حاج قاسم را نباید صرفا یک فرمانده نظامی میدانی قلمداد نمود، او همزمان با عمل در میادین توانست با دیپلماسی اقناعی خود روسیه را به عنوان قدرتی جهانی مجاب نماید که در حمایت از محور مقاومت وارد کارزار سوریه شود، امری که از نگاه دیپلمات های کهنه کار جهان یک رفتار بدیع و استراتژیک بود. هر تحلیل گر غیرمغرضی که اندکی با منش و سلوک سردار سلیمانی آشنا شده به عمق شخصیت وی واقف است.

شخصیتی که خدمت را اولویت اصلی می داند و در این راه خود را اسیر قید و بند منافع شخصی، حزبی و جناحی نمی کند.

اما نماینده گفتمان تعامل آقای محمد جواد ظریف است. او دانشآموخته کارشناسی ارشد روابط بین الملل از دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو، همچنین کارشناسی ارشد مطالعات بینالملل و دکترای حقوق و روابط بینالملل از دانشگاه دنور است . ایشان یکی از اعضای شاخص و علمی دستگاه دیپلماسی ایران می باشند و بیشتر افراد، او را با دیپلماسی لبخند می شناسند.

ایشان و همفکرانش در تمام برهه هایی که زمام امور کشور را در دست داشته اند راه حل مسائل را در خارج از مرزها و در رفع تعارض با قدرت های غالبا غربی جستجو کرده اند. به عقیده آنها مسائل صرفا در فضای گفتگو باید حل شود و هرگونه کنش گری فعال که موجب تنش با قدرت های جهانی شود امری غلط است، تا جایی که مرحوم هاشمی رفسنجانی با طرح موضوع دنیای آینده دنیای گفتمان هاست نه دنیای موشک ها اصل مولفه ی قدرت در بعد امنیتی را زیر سوال برد. با نگاهی به تاریخ تعاملات صاحبان این نظریه که از سال های پایانی جنگ خود را عقلا نامیدند نکات جالبی به دست می آید. دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی گام های بسیار مهمی در تنش زدایی با غرب برداشت اما در نهایت با دستاویز قرار گرفتن پرونده میکونوس و بهانه های بی پایه، کشورهای اروپایی رئیس جمهور کشور و وزیر اطلاعات ایران را تحت پیگرد قانونی قرار دادند و سفرای اروپایی کشور را برای مدتی ترک نمودند، همکاری امنیتی وسیع دولت آقای خاتمی با پنتاگون در حمله آمریکا به طالبان و القاعده به هیج وجه قابل فراموشی نیست. همکاری که نتیجه اشراف سربازان حاج قاسم در میدان نبرد بود و با درخواست رسمی دولت ایران در اختیار وابستگان امنیتی دولت قرار گرفت و از کانال های رسمی در اختیار آمریکا قرار داده شد، نتیجه این همکاری بالا رفتن دقت ارتش آمریکا در انتخاب اهداف نظامی وابسته به القاعده و طالبان بود که کارشناسان خبره نظامی پنتاگون این امر را صحیح و همکاری ها را بسیار سازنده توصیف می نمایند.

اما نتیجه به طرز غیرقابل باوری مخرب بود. رئیس جمهور آمریکا در سخنرانی خود در کنگره، ایران را محور شرارت نامید.

تعاملات هسته ای نیز که در دولت آقای محمد خاتمی منعقد گردیده بود با خلف وعده کشورهای اروپایی معطل ماند و سرانجام در همان دولت پلمپ تاسیات بازگشایی گردیده و نتیجه به دست آمده از چند سال مذاکره فقط وقفه در توسعه علمی کشور بود و دیگر هیچ. در حال حاضر نیز مدت هشت سال است تمام توان و تلاش کشور در اختیار مذاکره قرار گرفته، تا جایی که رئیس جمهور مشکل آب آشامیدنی مردم را به وجود تحریم گره زده و راه حل رفع تحریم ها را نیز در تنش زدایی و مذاکره می داند. شاید بتوان درخشان ترین خروجی تفکر عقلا در گفتمان تعامل را برجام دانست. قراردادی که ضمانت اجرایی آن امضای مقامات آمریکایی بود که آن هم از ابتدا با خلف وعده همان مقامات نقض و در ادامه با تغییر دولت به راحتی ملغی شد. گویی دیپلمات های کارکشته و عاقل کشور نخواستند یا نتوانستند طرف غربی را ملزم سازند که این توافق نامه همچون ایران در قالب یک قانون در مجالس کشورهای توافق کننده مصوب شود و ضمانت اجرایی بیابد. غرب نیز با بهره گیری از همین خلآ موجود در توافق برجام و با توجه به ماهیت مهاجم خود، در هر مرحله سطح خواسته هایش را بالاتر برده و در مقابل سطح عمل به تعهداتش را تقلیل داد. تا جایی که وابستگان و رجال دولت تعامل گرای آقای حسن روحانی دستاورد برجام را تقریبا هیچ ذکر کردند.

اشتباه استراتژیک عوامل مذاکره و قراردادن تمام تخم مرغ ها در سبد مذاکرات باعث شد کشور نه تنها در عرصه اقتصاد که حتی در فضای سیاسی و امنیتی نیز به بن بست کشیده شود و هزینه این انتخاب عقلا را نه کل جامعه که اقشار ضعیف و متوسط پرداختند و اقلیت به اصلاح الیت بالاشهر نشین همواره سوار بر موج تورم و تنش های سیاسی در حال پروار شدن هستند امری که به فاصله طبقاتی دامن می زند و به تعبیر جامعه شناسان یک بمب ساعتی امنیتی و اجتماعی را فعال می کند. در سایه سار عقلانیت گفتمان تعامل گرا امروز نه چرخ هسته ای می چرخد، نه چرخ اقتصاد، رکورد تورم را شکسته ایم و سفره خانواده ها را به کوچک ترین میزان خورد در تاریخ معاصر رسانده ایم. حتی متعصبانه ترین و رادیکال ترین طرفداران گفتمان تعامل در مواجه با پیامدها و نتایج این دو رویکرد و مقایسه آن دو، سخنی برای دفاع ندارند و ناچار شروع به فرافکنی می نمایند تا با غبارآلود کردن فضا و منطق زدایی از آن از پاسخگویی طفره بروند. اما افکار عمومی این بار باید به دور از فضاسازی های رسانه ای و هیاهوی امنیتی های فاسد لانه کرده در نهاد ریاست جمهوری از آقای ظریف و بزرگانش مطالبه گر باشد که هشت سال نه تنها اقتصاد و فرهنگ و رسانه در اختیار شما بود بلکه میدان هم مطابق میل شما عمل کرد و نتیجه آن چه شد؟

ای کاش آقای ظریف اندک احترامی به تلاش های امنیت آفرین حاج قاسم و امثال حاج قاسم ها قائل بود، امنیتی که در سایه سار آن توانست در بحبوحه جنگ تحمیلی در آمریکا ادامه تحصیل دهد و ایکاش از همان دیپلمات های آمریکایی که اساتیدش بودند می آموخت که در یک نظام واحد، فرقی بین عرصه ی میدان و دیپلماسی نیست. بلکه بازوی قدرتمند در عرصه میدان قدرت چانه زنی در فضای دیپلماسی را بالاتر می برد.

ولی استعفای بی مفهوم وی پس از سفر بشار اسد به تهران، اظهارات عاجزانه اش در خصوص ناتوانی دفاعی ایران در مقابل تسلیحات آمریکا، ربط دادن نتیجه انتخابات داخلی ایران به تعامل غرب با دولت و به نوعی گدایی توافق از اروپا و آمریکا، طرح موضوع مذاکره با آمریکا پس از جنایت ناجوانمردانه اش در ترور سردار سلیمانی که با تمسخر ترامپ مواجه شد بزنگاه هایی هستند که میدان قربانی ساده لوحی و شاید خیانت دیپلمات ها شد.

موارد فوق و سایر سیگنال های مستتر در رفتارهای ظریف بیانگر تفاوت ماهوی در اندیشه او و مکتب حاج قاسم است. در مکتب حاج قاسم مذاکره خود عرصه ای جهادی است برای تثبیت مولفه های قدرت جمهوری اسلامی و اشاعه ارزش های اسلامی ولی آنچه ما از تعامل گرایان (بخوانید غربگرایان) دیدیم این است که با شعار عقلانیت و تنش زدایی اصول را به قربانگاه سازش می برند و از جمهوری اسلامی پوستینی وارونه می سازند تا بر تن هر نوکر بی سروپای غرب بنشید.

حاج قاسم سلیمانی سردار شهیدی است که چهل سال شهید زیست و حتی نَفس شهادت او یکی از خاص ترین اتفاقات تاریخ انقلاب بود، شهادتی که مانند و مشابه ندارند و عظمت آن، موجی به گستره جهان و در پهنای جغرافیای آزادی خواهی ایجاد کرد، از پاکستان و هند تا یمن، از افغانستان و ایران تا عراق و سوریه و لبنان و حتی در قلب آمریکای لاتین و آفریقا هر چشم پاک و مظلومی بر او گریست و قسم خورد راهش را ادامه دهد. اما گویا تقدیر برای این ابر مرد نه یک شهادت، که بارها شهادت را مقرر کرده و این بار با ترور سیاسی او توسط محمدجواد ظریف به عمق اثرگذاری اش درمناسبات جهان پی می بریم. تروری که یادآور خون دل هایی است که امیرالمونین علی (علیه السلام) است از جانب اطرافیانش تحمل کرد ، آنان که اشباح الرجال بودند و لا رجال.

انتهای پیام/

نویسنده: حسین توسلی امجد

ارسال نظر